La présentation est en train de télécharger. S'il vous plaît, attendez

La présentation est en train de télécharger. S'il vous plaît, attendez

نظریه بوردیویی با تاکید بر نظام دانشگاهی گروه مطالعات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیفات و فناوری انسان شناسی و فرهنگ.

Présentations similaires


Présentation au sujet: "نظریه بوردیویی با تاکید بر نظام دانشگاهی گروه مطالعات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیفات و فناوری انسان شناسی و فرهنگ."— Transcription de la présentation:

1 نظریه بوردیویی با تاکید بر نظام دانشگاهی گروه مطالعات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیفات و فناوری انسان شناسی و فرهنگ اول تیر ماه1393 ناصر فکوهی گروه انسان شناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران مدیر «انسان شناسی و فرهنگ»

2 مقدمه برای درک رویکرد بوردیویی به دانش و دانشگاه باید آن را در رابطه با پرسمان عمومی غرب در مدرنیته، قدرت و دانش از یک سو و پرسمان بوردیویی جامعه‌شناسی از سوی دیگر قرار داد. مدرنیته غرب را به مثابه یک تروما (ضربه) تجربه می‌کند که از «عصر طلایی» (belle époque) قرن نوزدهمی به «عصر اردوگاه‌ها» یا «عقده هولوکوست» (قرن بیستمی) تجربه می‌شود. عصر طلایی به دنبال باز تولید نمادین – شناختی – زبانی عصر نوزایی (رنسانس) در دین و هنر است: پروتستانتیسم و هنر مدرن (انسان محوری به جای خدا محوری) که هر دو بر پایه بازسازی دولت مطلقه سلطنتی (پری آندرسون) به دولت – ملت یا دولت ملی (بندیکت آندرسون) روی مدل انقلاب فرانسه قرار دارد. این حرکت اساس خود را بر تغییر پایه مشروعیت از بالا (خداوند) به پایین(مردم) می‌یابد. و پرسمان اصلی آن بنابراین «مشروعیت» و «قدرت» است که در نزد فیلسوفانی هابز و روسو آغاز شده است و در دوگانه طبیعت/ فرهنگ و سپس در نزد فیلسوفانی چون هگل/ نیچه بر پایه اخلاق/ قدرت ادامه می‌یابد. قرن نوزدهم، رومانتیسیسم خود را دارد که باید فرایند عمومی «طبیعی کردن» (naturalization) فرهنگ را انجام دهد، و «ملت» را بیافریند و بدین‌ترتیب مشروعیت را از بالا با «مرگ خدا» به پایین، «زایش سوژه» منتقل کند. بخش عمده این امر از خلال تغییر موضع انسان نسبت به «دانش» و «دانشگاه» انجام می‌گیرد که در تاریخ غرب از امری الهیاتی به امری سکولار بدل می‌شود و بهترین نشانه آن ظهور «دائره المعارف» در برابر ضد الگوی «کتاب مقدس » است. شکست نظریه ایدئولوژیک ملی‌گرایانه برغم میلیون‌ها کشته با جنگ جهانی اول به اثبات می‌رسد زیرا از درون آن هولوکوست بیرون می‌آید. این در حالی است که شکست سایر اشکال اتوپیایی مثل کمونیسم روسی، چینی، کوبایی، آسیایی، غربی و... هر یک به گونه‌ای از خشونت غیر قابل تداوم می‌انجامد که قرن بیستم را بدل به قرنی جهنمی از استیلای ایدئولوژی ها و شکست‌های پی‌درپی آنها با برجای گذاشتن قربانیان می‌کند.    

3     فلسفه پسا مدرن (فوکو، دریدا، بودریار، ...) و جامعه‌شناسی پسا مدرن ( بوردیو، مورن، تورن، ...) هر چند لزوما صفت «پسا مدرن» را نمی‌پذیرند، پاسخی گسترده هستند برای آنکه بتوان از عقده هولوکوست خارج شد و چشم اندازهای جدیدی برای انسانیت پیش رویش قرار داده لزوما باید به دو مساله اساسی پاسخ دهد آن مساله یا پرسمان «دانش» از یک سو و مساله «قدرت» از سوی دیگر است. جامعه‌شناسی مدرن و پسامدرن از این لحاظ به پدران ابتدای قرن بیستم باز می‌گردد: وبر و دورکیم. از این رو این جامعه‌شناسی پاسخ‌های خود را عمدتا نه در نظریه به طور خاص بلکه در نظریه روش به طور خاص می‌جوید. نظام اجتماعی در این نظریه‌ها، عمدتا نظامی چرخه‌ای از دو پرسمان قدرت دانش است و نهادهای آنها یعنی دولت و دانشگاه است. در این حالت، هر دو این حوزه‌ها نه به مثابه‌ی حوزه‌ها و نهادهایی فی ذاته دارای معنا و کارکرد، بلکه به مثابه محصولات و نتایج اجتماعی شدن/ کردن و تبدیل امر اجتماعی به کنش اجتماعی مورد توجه است.

4     مهم‌ترین دوگانه پراهمیتی که می‌توان در اینجا به آن اشاره کرد دوگانه فوکو / بوردیو است یعنی از یک سو تبارشناسی دانش / قدرت از سوی تحلیل سازوکار های آنها و در هر دو حالت تبیین روابطشان با امر اجتماعی. فوکو اما بیشتر تمایل به تبارشناسی این سازوکارها و روابط و پی آمدها را دارد تا به یک پرسش اساسی پاسخ دهد: «چرا دوگانه هنجار و ناهنجاری، به مثابه اصل اساسی تمام سازوکارها و کنش‌های اجتماعی ظاهر می‌شود؟» در حالی که سئوال اساسی بوردیو آن است که «چگونه امر اجتماعی به مثابه تنها امر واقعا موجود در هستی انسانی خود را در همه ارکان این هستی درونی کرده و بدل به عادت‌واره‌ها، میدان‌ها، سرمایه‌ها و نمادهای گوناگون می‌کند و بدین ترتیب بازتولید جامعه را ممکن می‌کند؟ » اما برای درک رویکرد بوردیویی نیاز به پرداختن به گروهی از مفاهیم او و به طور خاص مفهوم میدان او و روش‌شناسی بازتابندگی در نزد او نیاز داریم. این مفاهیم عبارتند از :

5 نظریه‌های عمده بوردیو مفهوم سرمایه که بوردیو از مارکس گرفته و آن را در تعبیر خود به چهار گروه قابل جمع شدن و یا مبادله با یکدیگر (اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و نمادین) تقسیم می‌کند. عادتواره، مجموعه ذهنیت‌ها و عینیت‌های زندگی انسان‌ها که از خلال نظام‌های انتسابی و اکتسابی کنش اجتماعی آنها را تعریف کرده و بدان تحول می‌بخشد. میدان، محل مناقشه برای دستیابی به امتیازات مادی و غیرمادی در نظام اجتماعی که خود بر اساس الزامات نظام اجتماعی محلی برای بازتولید جامعه نیز هست و کارکرد و رویکردها و کنش‌های درونش لزوما ربطی به آنچه خود درباره خود می‌گوید، ندارد. برعکس آنچه خود درباره خود می‌گوید اغلب اشکال «زیباسازی شده » یا «طبیعی شده» سازوکارای بازتولید قدرت در جامعه است که دانش و دانشگاه و دانشگاهیان را به صورت‌های اغلب ناخود آگاه به ابزارهای خود برای این باز تولید تبدیل می‌کند. خشونت نمادین، یعنی امکان استفاده از قدرت به جای استفاده واقعی از آن که در هر میدانی به صورت خاصی به کار می‌رود و بوردیو در کتاب انسان دانشگاهی خود در پی نشان دادن شیوه‌های کاربرد دانشگاهی آن است.    

6 سرمایه مهم‌ترین خصوصیت بوردیو در آن بود که برای نخستین بار نظریه پراکسیس را که تا حد زیادی از اندیشه جامعه‌شناختی مارکسی با گذار آن از دورکیم به امانت گرفته بود در نظریه «سرمایه» خود بازسازی کرد و آن را به الگویی بسیار کاربردی برای درک جوامعه مدرن و پیچیده امروزی در آورد. در مفهوم سرمایه ‌(Capital) بوردیو نفوذپذیری او از مارکس به روشنی دیده می‌شود، اما بوردیو در این مفهوم در حوزه اجتماعی بسیار پیشتر از مارکس می‌رود که سرمایة اقتصادی و انباشت آن و سازوکارهای این انباشت را محور تحلیل اجتماعی- تاریخی خود قرار می‌داد. در نزد بوردیو، سرمایة اقتصادی شامل سرمایه‌های مالی، میراث منقول و غیرمنقول، دارایی‌های گوناگون و غیره تنها یکی از سرمایه‌های موجود در جامعه است و در کنار آن ما لااقل سه نوع دیگر از سرمایه را نیز داریم. نخست سرمایة فرهنگی شامل تحصیلات و به دست آوردن قابلیت های فرهنگی و هنری، بیانی و کلامی ؛ دوم، سرمایة اجتماعی به معنی به دست آوردن موقعیت‌های اجتماعی و برخورداری از شبکه‌های کمابیش گسترده‌ای از روابط، دوستان و آشنایان که می‌توانند در مواقع ضروری به نفع فرد وارد عمل شوند؛ و سوم سرمایة نمادین که به دلیل موقعیت‌های کاریزماتیک و یا با تکیه بر نمادها و قدرت‌های پیش‌زمینه‌ای برای نمونه نهادها، سازمان‌ها، دین، قومیت و .... برای فرد ایجاد می‌شود. بدین ترتیب هر فرد و هر مجموعه‌ای از افراد در جامعه دارای سرمایه‌ای کلی می‌شوند که خود ترکیبی است از سرمایه‌های نامبرده. در بالاترین ردة اجتماعی که میدان قدرت است در جوامعی مثل فرانسه ، به نظر بوردیو کسانی قرار می‌گیرند که دارای بالاترین سرمایة کل نیز هستند همچون سیاستمداران و مشاغل آزاد (پزشکان، وکلا، صاحبان بزرگ سرمایه...). در حالی که در پایین‌ترین رده کسانی قرار می‌گیرند که کمترین سرمایة کل را دارا هستند نظیر مزدبگیران زراعی و کارگران صنعتی ساده.    

7 میدان مفهوم میدان، به معنای به اجرا در آمدن اصل پایه‌ای است که بنا بر آن امر واقعی اجتماعی امری نسبی است، یعنی آنچه وجود دارد روابطی هستند نه به معنای روابط اجتماعی همچون میان کنش‌ها، بلکه به معنای ساختارهای نامرئی [...] اما در عین حال به اجرا در آمدن این اصل که ما را به ساخت موضوع‌هایی چون فضای [میدان] مدارس بزرگ، میدان روشنفکری، میدان هنری در زمانه فلوبر، میدان دینی می‌برد و از زمانی که این اصل به اجرا در آمد، شناخت‌هایی تولید می‌شوند که بر پایه آنها می‌توان بحث کرد، رودررویی [فکری] داشت و نقد کرد. این یک واقعیت است که اغلب اعتراض‌هایی که به من می‌شود ، به خصوص اعتراض‌هایی که « برجسته‌ترین جامعه‌شناسان فرانسه» مطرح می‌کنند ، به گمانم دارای ارزشی خود طردکننده (auto - exclusion) هستند (in Lire les sciences sociales , volume 1, pp , Éditions Belin, 1994)    

8 میدان علمی یک میدان علمی واقعی فضایی است که در آن پژوهشگران بر زمینه‌هایی که اختلاف وجود دارد، اختلاف ندارند، و همچنین بر سر ابزارهایی که برای حل این اختلافات وجود دارد با یکدیگر موافقند، اما نه بر هیچ چیز دیگری. (Réponses, Seuil, 1992, p.152) یک میدان علمی جهانی است خودمختار که در آن پژوهشگران برای رودررویی با یکدیگر باید هر نوع سلاح غیرعلمی را و پیش از هر چیز اقتدار دانشگاهی خود را کنار بگذارند. (Réponses, Seuil, 1992, p.153) دنیای علم همچون دنیای اقتصاد شاهد موازنه میانه نیروها است ، پدیده‌هایی از تمرکز سرمایه و قدرت، و حتی انحصار، روابط اجتماعی سلطه در اینجا ایجاب می‌کنند که در اختیار گرفتن ابزارهای تولید و بازتولید انجام بگیرد. (Les usages sociaux de la science. Pour une sociologie clinique du champ scientifique, INRA, 1997, p.27-28)    

9 میدان سیاسی  میدان سیاسی جایی است که درون آن، کنشگران درگیر ، دست به رقابت با یکدیگر بر سر محصولات سیاسی، مسائل، برنامه‌ها، تحلیل‌ها، تفسیرها، مفاهیم، وقایعی می‌زنند که شهروندان عادی در آنها به موقعیت یک «مصرف‌کننده»  تقلیل یافته‌اند و ناچار به انتخابی هستند که امکان اشتباه در آن به همان میزان افزایش می‌یابد که  آنها از مکان تولید (سیاست) فاصله می‌گیرند--!(...) بنابراین می‌توان گفت که میدان سیاسی در واقع  با محدود کردن حوزه گفتمان سیاسی  و از همین طریق محدود کردن حوزه  آنچه می‌توان از لحاظ سیاسی به آن اندیشید، تاثیر سانسورکننده دارد. این تقلیل دهندگی میدان سیاسی را صرفا به فضایی محدود می‌کند که گفتمان باید در آن تولید و بازتولید شود، یعنی در چارچوب  یک پرسمان سیاسی به مثابه فضایی که در آن موضع‌گیری‌ها می‌توانند  به صورت عملی در همان میدان به تحقق درآیند، یا به عبارت دیگر فضایی که در آن موضع‌گیری‌های صرفا بر اساس ضوابطی که از لحاظ جامعه شناختی برای ورود کنشگران به میدان لازم بوده است، انجام گیرد. مرز میان آنچه از لحاظ سیاسی گفتنی یا ناگفتنی، قابل اندیشیدن یا غیر قابل اندیشیدن تصور می‌شود،  برای هر طبقه از  غیر سیاست مدارن، بنا بر روابطی تعیین میشود  که میان منافع به بیان در آمده  این طبقه  و قابلیت بیان  این منافع بنا بر ضمانت‌هایی که موقعیت آن طبقه در روابط فرهنگی و از آن طربق سیاسی  به آن داده است، وجود دارد. «بازنمود سیاسی: عناصری برای یک نظریه میدان سیاسی» ، اسناد پژوهش  در علوم اجتماعی، شماره 36-37، 1981، صص. 3-24، صص. 3-4 در این گزیده.    

10 میدان ادبی تاثیر  انقلاب نمادینی که از خلال آن هنرمندان خود را از بند  تقاضای بورژوازی رها کنند و برای این کار هیچ اربابی را به جز هنر خویش نپذیرند، آن خواهد بود که بازار [هنر] از میان برود. در واقع هنرمندان نمی‌توانند [در نبرد] برای غلبه  بر معنا و کارکرد  فعالیت هنری بر «بورژوا» پیروز شوند، مگر آنکه او را با این کار به مثابه مشتری بالقوه خود حذف کنند. از زمانی که هنرمندان همچون فلوبر ادعا کنند که یک اثر هنری (...) غیر قابل ارزش‌گذاری است، که نمی‌توان به آن ارزشی تجاری داد، که یک اثر هنری را «نمی‌توان خرید» ، که چنین اثری ماورای قیمت‌گذاری است یعنی با منطق متعارف ِاقتصاد متعارف،  بیگانه است، از همان لحظه خواهیم دید  که در واقعیت نیز  چنین اثری فاقد ارزش تجاری‌شده و بازاری برای آن وجود ندارد. دو پهلو بودن جمله فلوبر ، که دو چیز [متضاد] را در آن واحد ادعا می‌کند،  ما را وا می‌دارد  که یک سازوکار  جهنمی را کشف کنیم، سازوکاری که هنرمندان [خود آن را] ایجاد می‌کنند و خود در بند آن اسیر می‌مانند:  اینکه هنرمندان با ادعای وجود ضرورتی [غیرقابل قیمت‌گذاری اثر هنری ] که فضیلت آنها را می‌سازد، همواره در معرض این شک قرار دارند که [تعمدا] خواسته‌اند از یک ضرورت، یک فضیلت بسازند. قواعد هنر، انتشارات سوی، تجدید چاپ پوآن - اسه، 1998، ص. 139    

11 بازتابندگی شکلی از بازتابندگی که مورد نظر من است، شکلی پرسمان برانگیز (پروبلماتیک) است زیرا به صورتی اساسی ضد خود شیفته‌گرا (anti-narcissique) است. نبود جذابیت و حالت تا اندازه ای اندوهبار که در بازتابندگی واقعا جامعه‌شناسانه دیده می‌شود بدان دلیل است که این بازتابندگی خصوصیاتی ژنریک، مشترک میان همه، پیش پاافتاده و رایج را می‌نمایاند. و این در حالی است که در رده‌بندی ارزش‌های روشنفکرانه، هیچ چیزی  بدتر از  پدیده‌های مشترک و میانه حال بودن،  وجود ندارد. این امر تا اندازه زیادی توضیح می‌دهد  که چرا جامعه‌شناسی  و به ویژه جامعه‌شناسی  بازتابندگی، با چنین مقاومتی در میان روشنفکران روبرو می‌شود. Réponses, Seuil, 1992, pp.51-52 پاسخ ها، 1992، صص    

12 کاربردهای اجتماعی علم: برای یک جامعه شناسی بالینی میدان علمی
در پرسش به این سئوال که مصرف اجتماعی علم چیست، کمتر به این نکته توجه می‌شود که پژوهشگران چگونه می‌توانند خود از جامعه‌شناسی ابزاری برای تولید علم بسازند. برای مثال آیا آنها نمی‌توانند مصرفی «بالینی» از جامعه‌شناسی داشته باشند که از پژوهش به منظور کاربردی بهتر برای ماموریت‌هایی که جامعه به آن محول کرده است، بهره ببرند؟ «میدان‌های علمی» به نظر پیر بوردیو مکان رودرو شدنی ضروری میان دو شکل از قدرت است که به دو نوع از «سرمایه علمی» مربوط می‌شوند: یکی سرمایه که می‌توان آن را سرمایه‌ای اجتماعی تلقی کرد و به جایگاه بالایی مربوط می‌شود که در نهادهای علمی وجود دارد، و دیگری سرمایه خاص که به رسمیت شناخته شدن یک پژوهشگر به وسیله همکارانش بستگی دارد. و از آ«جا که نوآوری علمی اغلب به همراه خود گسست نسبت به فرضیات موجود را دارد ، سرمایه علمی خاص بیش از نوع دیگر سرمایه می‌تواند مورد تهدید قرار بگیرد. بدین ترتیب شاهد آن هستیم که گاه نوآورترین پژوهشگران به شدت مورد مخالفت نهادهای علمی خودشان هستند. جامعه‌شناسی علمی است که می‌تواند به ما کمک کند این‌گونه از تناقض را پشت سر گذاشته و پایه‌های محسوس رویکرد بالینی‌ای را بنیان نهیم که بوردیو به دنبال آن است. Les usages sociaux de la science: pour une sociologie clinique du champ scientifique Editions Quae, 1997    

13 نظام دانشگاهی انسان دانشگاهی را بنابراین باید بر اساس سازوکارهای دانشگاهی درک کرد که عبارتند از: الف) ادعای خنثی بودن روش علمی یا عینی بودن روش که بوردیو از آن اصطلاح عینی کردن عینیت و عینی کردن مشارکتی را بیرون می‌آورد و در برابر مشاهده مشارکتی مالینوفسکی قرار می‌دهد. ب) نظام سلسله مراتب دانشگاهی بر اساس مدارک، عناوین، جایگاه‌ها، مشاغل، ... که در حقیقت گونه‌های مختلف زیباسازی شده یا طبیعی شده، قدرت خشونت نمادین در خدمت بازتولید نظام هستند. ج) نفی موقعیت شخصی پژوهشگر و ادعای عینی بودن او که به نظر بوردیو امری ناممکن است و تنها راه خروج آن بیرون آمدن از منطق عینی‌گرایی یا دقیق‌تر بازگرداندن این منطق به خود پژوهشگر است. د) ادعای جستجوی «دانش» به جای ادعای «خدمت به قدرت» که دومی شکل زیباسازی‌شده اولی است.    

14 ه) ادعای آنکه میدان دانشگاهی یک میدان همکاری است در حالی که این یک میدان جنگ است و افراد برای آن در آن وارد نمی‌شوند که مشترکا به «حقیقت» علمی دست یابند بلکه در آن وارد می‌شوند که با جنگ علیه یکدیگر و نشان دادن بیشترین میزان از خدمتگزاری به قدرت، یکدیگر را «از میدان به در کنند» و با بازتولید نظام اجتماعی، جایگاه خود را به مثابه جایگاهی ممتاز در این نظام بازتولید کنند که بر اساس اصل «کمیابی» باید بیشترین امتیازات مادی غیرمادی (سرمایه‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و نمادین) را برای کمترین تعداد کنشگران ایجاد کند. نظام‌های عمومی جوایز، دائره المعارف‌ها، عناوین، استناد دادن‌ها، القاب، تعارف‌ها، رقابت‌های علمی، خدمات علمی ، و... همکی، ابزارهای جنگی هستند برای بازتولید قدرت و رسیدن به بیشترین امتیازات که افراد آنها را اغلب به صورت ناخود آگاه زیباسازی می کنند و مفهوم «همکاری علمی» و « جهان دانش محور» و بدون ایدئولوژی یعنی بدون تمایل و اراده به قدرت را ابداع می‌کنند که در نهایت بازگشتی به طبیعت نه به مفهوم طبیعت نیچه‌ای که اتفاقا بسیار هم قدرتمند است، بلکه به مفهوم طبیعیتی روسویی است که در آن طبیعت آکنده از «معصومیت» است.    

15 سازوکارهای دانشگاهی برای آنکه شرایط «جنگ» را آماده کنند از روشهایی دقیق استفاده می‌کنند:
الف) مرزهای رشته‌ای : جدایی میان دو جبهه بزرگ علوم طبیعی و علوم انسانی و سپس ایجاد مرزهایی درون هر یک از این جبهه ها، و تلاش برای تخریب جبهه مقابل ب) سلسله مراتب دانشگاه‌ها، مدارک و نمرات و غیره که به پیروزی یا شکست دیگری و بالا رفتن اعتبار خود می‌انجامد ج) تعریفی جدید از «دانش» نه در معنای شناخت، بلکه در معنای نوعی از شناخت نهادینه شده که قدرت در پشت آن قرار داشته باشد و به قول فوکو اصل در آن «طردکننده» بودن باشد نه ایجاب و گسترش . د) خاکریزها و سنگرها، که در نقاط مرزی مشاهده می‌شود و محلی است برای یورش و هجوم‌های آکادمیک: مساله زیر سئوال بردن و تخریب ارزشی جبهه مقابل است. و روش‌شناسی یکی از مهم‌ترین این رویکردها است.    

16 ادعای «همگن بودن» یا کنش «همگن سازی» (homohgenization ) موضوع (ابژه) مورد مطالعه، پژوهشگر (شناسای) مطالعه کننده بر موضوع، روش‌های پژوهش، نتایج به دست آمده و قابلیت آنها به تعمیم و رسیدن به «قوانین علمی دانشگاهی» که باید همه قوانین دیگر را طرد کنند و اعتبار آنها را یا به کلی از میان ببرند و یا آنها را مستقیما وابسته به میزان اعتباری بدانند که نظام دانشگاهی و از این طریق قدرت به آنها می‌دهد. و) بدین ترتیب «دانش» به طور کامل در اختیار «قدرت» قرار می‌گیرد که خود را از خلال ابزارهای غیرسیاسی یعنی در فرایند یک «خشونت نمادین» بازسازی می‌کند: موروثی بودن جایگاه‌های اجتماعی که در نظام پیش از انقلاب عامل اصلی شورش‌گری بود با گذشتن از فرایند « رمز آموزی» (initiation) دانشگاهی به امری بدیهی و «مشروع» بدل میشود (مثال : پسر رئیس کارخانه نیست که جای پدر را می‌گیرد بلکه فارغ التحصیل یکی از بهترین دانشگاه‌های جهان است که جایگزین مدیر پیشین می‌شود، ولو آنکه مدیر قدیم پدر و مدیر جدید پسر باشد) . بدین ترتیب جامعه می‌تواند تحرک اجتماعی را در قالب‌های صوری آن حفظ کرده و در لایه‌های درونی خود آن را کاملا از بین ببرد. ز) نظام اداری و دوگانه اداری/ علمی در دانشگاه (مجموعه قوانین، آیین نامه‌ها کمیسیون‌ها و ...) ابزاری قدرتمند هستند که اجازه می‌دهند کنشگران اداری هرگاه بخواهند فراتر از بدیهی‌ترین اصول علمی کار خود را به انجام برسانند (مثلا تاریخ دفاع رساله‌ها، عدم رعایت شکل در آنها، نبود تعداد لازم امتیاز در یک ارتقا یا تقسیم‌بندی نامتناسب این امتیازات، عدم رعایت قوانین آموزشی و پژوهشی و غیره) . قرار گرفتن خود دانشگاهیان در مناصب اداری حد یکی از اشکال زیباسازی فرایند اداری یا «طبیعی کردن» آن است که اعتباری علمی به یک فرایند کاملا غیرعلمی بدهد. ح) دو گانه زبان دانشگاهی / زبان علمی در اینجا نقشی متناقش بازی می‌کند که می‌تواند در استراتژی‌های مختلف در آن بازی کرد و از یکی به دیگری رفت و برگشت کرد تا به هدف خود رسید.    

17 سرمایه دانشگاه بدین ترتیب، خود و به طور کلی نظام آموزشی را به روند اصلی «رمز آموزی» برای ورود و به دست آوردن جایگاه‌های قدرت در نظام اجتماعی می‌کند. «به همان اندازه که در زمان پیش می‌رویم، برای به دست آوردن یک جایگاه اجتماعی همتراز، نیاز به مهارت‌های علمی و فناورانه بیشتری وجود دارد، و موفقیت در همه اشکال انتقال مستقیم سرمایه (اقتصادی، یا نمادین) درون تباری خاص، هر چه بیش از پیش بدان وابسته می‌شود که تا چه حد و با چه کیفیت اکتساب تحصیلی اتفاق افتاده است، یعنی یک اکتساب فناورانه. اما پیش از آنکه به معنی و ارزش این تحول بپردازیم و و برای نمونه از عقلانیت دموکراسی در آن سخن بگوییم باید بدان توجه کنیم که انتساب تحصیلی رابطه‌ای تنگاتنگ با یکی از اشکال موروثی انتقال سرمایه ها دارد و به سرمایه فرهنگی مربوط می‌شود) ( اشرافیت دولت، یادداشت ص. 535)    

18 منطق دانشگاهی در سلسله مراتبی کردن خود که از قرون وسطا و در حوزه الهیاتی آغاز شده است ابتدا مهارت‌های ذهنی (الهیات ، فلسفه و منطق و ...) را در بالا و هنر (مهارت های فناورانه) را در پایین قرار می‌دهد. در حالی که در نظام دانشگاهی جدید ما به سوی عکس این موقعیت می‌رویم. که فناوری در بالاترین نقطه قرار می‌گیرد در حالی که بخش «ذهنی» یا «الهیاتی» در معنای قدیمی کلمه به خود منطق دولت یا آنچه در فرانسه به آن raison d’Etat گفته می‌شود منتقل می‌شود که فراتر از همه ملاحظات است اما مستقیما خود را تابع عقلانیت و منطق نکرده بلکه «نظم» و «هنجار» را به مثابه مهم‌ترین مضامین مشروعیت‌دهنده به خود قرار می‌دهد که می‌توانند هر نوع از خشونتی را به زیر سئوال ببرند. این همان چیزی است که روزنوالون در نظریه جدید مشروعیت سیاسی خود (مشروعیت اجتماعی به مصابه مشروعیت سیاسی و نه رای پایین در برابر رای بالا) مطرح می‌کند که دقیقا این منطق را با رویکردی آنارشیستی هدف می‌گیرد. اما آیا این بدان معنا است که منطق دانشگاهی از شک و تردید به دور است و صرفا در موقعیتی ابزاری و توجیه را قرار دارد و یا اینکه محافظه کاری اصل آن است؟ نه لزوما.    

19 منطق دانشگاهی همواره میان دو قطب در نوسان است که قابلیت و تحقق «نوآوری» در آنها و به عبارت دیگر میزان محافظه‌کاری در آنها به شدت متفاوت است. در یک سو ما بیشترین حد نوآوری را می‌بینیم که بخش فناورانه یا علوم طبیعی دانش دانشگاهی است و در سوی دیگر کمترین میزان نوآوری را که بخش اجتماعی و انسانی دانشگاهی است. منطق دانشگاهی در اینجا بر این اساس عمل می‌کند که پایه‌های انسانی – اجتماعی باید دارای ثبات زیادی باشند تا نظام اجتماعی بتواند به بقای خود ادامه دهد در حالی که پایه‌های فناورانه – طبیعی می‌توانند دائما در خود نوآوری کنند تا به انسان قابلیت فراتر رفتن از خود را بدهد. نطق در اینجا به گونه‌ای معکوس است هر اندازه انسان از طبیعت بیشتر فاصله بگیرد بیشتر می‌تواند نوآوری کند اما برای فاصله گرفتن از طبیعت او نیاز به بالا بردن قابلیت‌های «طبیعی» غیرموجود در خودش دارد ( مثلا در منطق پزشکی) در حالی که در عین حال این فاصله گرفتن نباید رادیکال باشد زیرا با منطق حیات به مثابه امری متعالی (métaphysique) به معنایی متناقض در تضاد قرار می‌گیرد بنابراین هر بار منطق بخواهد گسستی رادیکال با منطق فرهنگی شده حیات یا سلسله مراتب اجتماعی ایجاد کند محافظه کاری افزایش می‌یابد. بدین ترتیب همه دانشگاه‌ها همان اندازه در پی ایجاد «انقلاب فناورانه‌ای جدید» هستند که در پی جلوگیری از «انقلاب اجتماعی جدید» . این خود موقعیت و روابط دو گروه انسانی و طبیعی را در دانشگاه‌ها روشن می‌کند. زیرا گرو‌های انسانی باید به زیر کنترل گروه‌های فناوری بروند تا از رادیکالیسم علمی آنها جلوگیری شود. به نظر بوردیو این کنترل به دو صورت انجام می‌گیرد: یکی در قالب اداری فناورانه از طریق وابسته کردن همه سازکارهای نظام‌های انسانی– اجتماعی به سازوکارهای فناورانه – طبیعی و دیگری از طریق روش، از طریق واداشتن دائم علوم انسانی اجتماعی از خروج از منطق روش‌های علمی و زبان علمی از جمله از خلال حرکت از زبان متعارف به زبان علمی .    

20 زبان علمی، در برابر زبان متعارف، از طریق گروه بزرگی از سازوکارها به وجود می‌آید از جمله واژگان، ساختارها، اصطلاحات، تعاریف، استفاده گسترده از نمودارها، جداول، آمار و ارقام هنجارمند شده و غیر قابل اعتراض، استفاده گسترده از روابط پیش‌بینی و پیش‌گویی و فرافکنی، خنثی کردن زبان، جلوگیری از هرگونه دخالت داوری‌های ارزشی ، پرهیز از ورود «زیبایی» شکلی در قالب‌های علمی و .. امر به نوعی خروج از «طبیعت» برای «طبیعی کردن» فرهنگی غیرطبیعی شباهت دارد. «... جهان دانشگاهی را باید به مثابه میدانی درک کرد که در آن قدرت‌های ویژه و متفاوتی به رودرویی با یکدیگر می‌پردازند ، رویکردهایی که به خط سیرهای اجتماعی و تحصیلی متفاوت و همچنین محصولات فرهنگی غیرقابل تقلیلی به یکدیگر و حتی غیرقابل سازش با یکدیگر مربوط می‌شوند» (انسان دانشگاهی، پشت جلد). «میدان دانشگاهی در ساختار خود ، میدان قدرت را باز تولید می‌کند ، میدانی که کنش خاص آن در گزینش و در جای دادن کنشگران در خود، سبب بازتولید ساختارش می‌شود. در واقع در میدان دانشگاهی و بر اساس کارکرد آن به مثابه فضایی تفاوت‌یابی‌ها میان موقعیت‌ها ( و از همین راه میان قابلیت‌های کنشگران آنها) است که فراتر و در برون از هر گونه دخالت وجدان‌ها و آگاهی‌ها و حتی اراده‌های فردی یا جمعی، بازتولید فضای موقعیت‌های تفاوت یافته که خود میدان قدرت را می‌سازند بازتولید می‌شوند» ( انسان دانشگاهی ص. 61)    

21 سرمایه تفاوت دانشکده‌های علوم انسانی و اجتماعی و دانشکده‌های علوم طبیعی و حقوق و دانشکده‌های آموزش و دانشکده‌های پژوهش « از یک سو دانشکده‌های ادبیات و علوم انسانی جزئی از میدان علمی هستند و بنابر منطق پژوهش و میدان فکری – و پی آمد آن یعنی شهرت فکری که تنها نوع سرمایه و سودمندی است که خاص آن است، وجود دارد و از سوی دیگر ، این دانشکده‌ها مسئول آن هستند که فرهنگ مشروعی را منتقل کنند که هدف از آن کارکردی اجتماعی و محافظه‌کارانه است ، این دانشکده‌ها هم محل قدرت‌های خاص اجتماعی‌اند که همچون اساتید حقوق و پزشکی در ساختارهای اساسی نظم اجتماعی مشارکت دارند. در یک کلام، این دانشکده ها نیز بر همان اساسی تقسیم می شوند که هر فضای دانشگاهی در مجموع نظام : یعنی تقابل میان کنشگران و نهادهایی که بیشتر روی به سوی پژوهش و اهداف بیشتر فرهنگی دارد و کنشگرانی که بیشتر هدفشاش بازتولید نظام اجتماعی و کالبدهای این بازتولید و منافعی است که با به اجرا در آمدن این نظم اجتماعی درون نظم فرهنگی پیوند خورده‌اند، بدین ترتیب ما شاهد رقابتی هستیم میان دانشکده‌هایی که در نظام دانشگاهی سلطه فرهنگی را در دست دارند و دانشگاه‌هایی که سلطه اجرایی و [نظم اجتماعی] را در دست دارند» (انسان دانشگاهی صص )    

22 سلسله مراتب‌های دانشگاهی ایجاد دوگانه‌هایی را می‌کنند که تقریبا در همه جا وجود دارد:
 علوم اجتماعی – انسانی/ علوم طبیعی  داشتن سمت/ نداشتن سمت  تعداد پایان‌نامه‌های زیاد / نداشتن پایان نامه  استادان قدیمی/ استادان تازه وارد  دانشگاه‌های معتبر و پر آوازه/ دانشگاه‌های گمنام  دانشگاه‌های مرکز / دانشگاه های شهرستان و غیره کنشگران فراتر از موقعیت شخصی بیولوژیک خود یک موقعیت فرا فردی (transindividuel) دارند که به جایگاهشان مربوط می‌شود و یکی از مضامین مهمی است که بوردیویی به آن اشاره می‌کند. قدرت مفهوم توهم دانشگاهی illusio که امکان می‌دهد همه دانشگاهیان به «بازی» ایمان بیاورند و مشروعیت قدرت را در به دست آوردن خود قدرت ببینند هر چند این عمل همیشه باید از خلال فرایندهای زیباسازی شده، مسابقات ، رقابت ها، استاد نمونه، پژوهش نمونه، کتاب نمونه، برگزیده شدن، جایزه‌ها و به رسمیت شناخته شدن و غیره بگذرد.    

23 مساله روش مدل تحلیل نظری بوردیویی (پی دی اف) عینی کردن مشارکتی
آنچه بوردیو «عینی کردن مشارکتی» (objectivation participante) می‌نامد، در واقع عینی کردن سوژه عینی مردن است، یعنی سوژه تحلیل‌گر، به عبارت دیگر خود پژوهشگر . اما آنچه باید عینی شود ، انسان‌شناس در حال تحلیل یک جهان بیگانه نیست، بلکه «جهان اجتماعی است که این انسان‌شناس را ساخته است و انسان شناسی‌ای که خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه وی در عملکرد انسان شاناسانه خود به کار می‌گیرد، یعنی نه فقط منشاء اجتماعی او، بلکه جایگاه و مسیری که در فضای اجتماعی پیموده است و تعلق و پیوندهای اجتماعی و دینی او، سن او، جنسیتش، ملیتش، و غیره ، و همچنین و به‌خصوص جایگاه خاص او در خرده جهان انسان شناسان.    

24 نتیجه‌گیری قدرت ، اصل و اساس نظام اجتماعی یا امر اجتماعی را می‌سازد که انسان و همه امور مربوط به انسان جز در چارچوب آن غیرقابل تعریف و تبیین هستند. نظام دانشگاهی به مثابه بخشی از نظام تحصیلی ابزاری است اساسی برای باز تولید نظام قدرت نظام دانشگاهی به مثابه یک میدان خاص کار می کند که قوانین و ضوابط خاص خود را دارد و به شدت «طبیعی» ، «زیباسازی» شده است نظام دانشگاهی به وسیله یک فرایند توام ، هدایت می‌شود که در آن زبان و روش امری اساسی هستند. نظام دانشگاهی در عین حال درون خود قابلیت‌های بالایی برای مقاومت و جلوگیری از بازتولید نظام یعنی قدرتی مخرب را حمل می‌کند که می‌تواند امر اجتماعی را تحت تاثیر قرار دهد. روش در این میان امری اساسی است که بوردیو با پیش نهادن فرایندهای بازتابندگی به صورت کلی و با پیش نهادن فرایند عینی کردن مشارکتی بر آن تاکید خاصی دارد.    


Télécharger ppt "نظریه بوردیویی با تاکید بر نظام دانشگاهی گروه مطالعات فرهنگی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم، تحقیفات و فناوری انسان شناسی و فرهنگ."

Présentations similaires


Annonces Google